سید بردیاسید بردیا، تا این لحظه: 13 سال و 8 روز سن داره

کوچولوی خوش اخلاق مامانی و بابایی

لحظه های پُر از تو ...

ادامه ای از کارا و حرف زدنات و ماجراهایی که باهات داریم     ــ داشتی خونه رو به هم می ریختی و من همینطور که داشتم ظرف می شستم و حواسم هم بهت بود از این که داری بهم می ریزی عصبانی هم شده بودم و هی نمی خواستم دعوات کنم اما زیر لب بلند نچ نچ می کردم. یهو نگام کردی و با عصبانیت گفتی: اه مامان چیه؟!!!    ــ روزای 5 شنبه یا روزایی که مامان خونه باشه ظهرها پیش من و روی تخت ما می خوابی و اگه روم بهت نباشه می زنی پشتم و می گی مامان برگرد!!! یا وقتی چشمام بسته باشه و کاری داشته باشی می گی : مامان نیدا تن ( نگاه کن )    ــ می ری سر یخچال و دنتی و که می خوای انتخاب می کنی و می گی : دنت سفی...
22 اسفند 1392

باغچه رستوران و سرزمین عجایب

  روز 30 بهمن ماه بنده ساعت 7 بعد از ظهر آرایشگاه کوکی وقت داشتم برای اصلاح موهام. این دومین باری بود که باید می رفتم آرایشگاه. اینطوری شد که مامان و بابا تصمیم گرفتند قبلش برای هواخوری و صرف ناهار بریم بیرون و از اونجایی که مامان شکموی من هوس دیزی کرده بود رفتیم سمت کن همون باغچه رستورانی که  همیشه می ریم که البته من نمی دونم بین این همه باغچه رستورانی که اونجا هست چرا مامان و بابا جایی رو انتخاب کردن که هزار و شونصد تا پله داره؟!!!  هوا خوب بود و بنده تا می تونستم شیطونی کردم و آتیش سوزوندم. ول کن عینک آفتابی مامانم هم که نیستم  بماند که من اصلا لب به غذا نزدم و هر چی مامان و بابا خودشون و کش...
22 اسفند 1392

کتاب و دفتر ...

هیچ علاقه ای به کتاب نشون نمی ده. اصلا دوست نداره براش کتاب بخونم. فقط یه کم عکساشو می بینه و  با شکلاش سرگرم می شه بعدشم پرت می کنه یه طرف و می ره سراغ چیزای دیگه. اما به دفتر و خودکار شدید علاقه مند و عاشق خط خطی کردن توی دفتر و همچنین روی مبل و فرشه. اونم با خودکار. هر چی هم بهش مداد رنگی بدیم باز می گه : خودتار ( خودکار )  مربیش می گه توی مهد قشنگ آدم می کشه و رنگ آمیزی ها رو کامل رنگ می کنه. نمونه هاشم بهم نشون داده. اما توی خونه هر کاری می کنم انجام نمی ده.    ...
15 اسفند 1392

لالا کن غنچه ی آرامش من

مشغول خونه تکونی بودیم و بردیا هم از شلوغی ها استفاده می کرد و دائم کوسن های مبل ها و اسباب بازی هاش وسط خونه ولو بود. اینجا هم ساعت 11.12 شب بود که همون وسطای بازی و شیطونی باطریش تموم شده  طبق معمول عاشق اینه که روی مبل دراز بکشه و در حال tv دیدن بخوابه  وقتایی که دوست داره روی تخت مامان و بابا بخوابه  بالشت ها کجاس و بردیا کجا خوابیده ؟!!!  رفته بودم دوش بگیرم. از حمام که اومدم بیرون دیدم خودش tv رو خاموش کرده ، رختخوابشو عروسکش و آورده و خوابیده.  اینم عکس آخر  از این سری ....  ...
15 اسفند 1392

من و کارام (10)

 این عکسم جدید نیست و تقریبا مال تابستونه . اما توی دوربین بابا جمشید بوده و تازگیا توسط مامان کشف شده. اینجا هنوز پوشک می شدم. عاشق این میوه های کوچولوی روی میز ناهار خوری مامانی هستم و هر بار می ریم اونجا باهاشون بازی می کنم و قلشون می دم اینور و اونور و زیر مبلا  نمی دونید چقدر عینک دوست دارم.از همه نوعش. آفتابی و طبی برام فرقی نداره. جایی عینک باشه دیگه بی خیالش نمی شم اصلا از خونه های مرتب خوشم نمیاد و به نظرم خونه همیشه باید ریخت و پاش باشه... بلهههههههههه همچین آدم مرتبی ام من  در حال خوردن سیب زمینی سرخ شده با سس همراه با آب میوه  داشتیم...
9 اسفند 1392

من از بودن تو نفس می کشم

بازم اومدم از کارات و حرف زدنات بنویسم عزیزم     ــ از شماره یک تا 15 رو می شمری کامل. تو خونه همش در حال شمارشی. دلم می خواد بخورمت وقتی می گی : دبازده ( دوازده )  ــ هر چی بهت بدیم حتی اگه شب تا صبح  باشه  و شیر بخوای ، با چشمای بسته شیشه شیر و می گیری و حتما می گی منون ( ممنون )  ــ گاهی منو مامان. گاهی خاطره و بخوای خیلی خوشحالم کنی یا برعکس خودت و لوس کنی خاطره جون صدا می کنی. چون می دونی دوست ندارم مامان صدام کنی  ــ تا گوشی خونه یا موبابلم زنگ می زنه منو نگاه می کنی و با تعجب می گی :کیه ؟!!! یا اگه فکر کنی من نشنیدم بلند می گی : مامان گوشی  ــ وقتی تلفنی با...
2 اسفند 1392
1