لحظه های پُر از تو ...
ادامه ای از کارا و حرف زدنات و ماجراهایی که باهات داریم ــ داشتی خونه رو به هم می ریختی و من همینطور که داشتم ظرف می شستم و حواسم هم بهت بود از این که داری بهم می ریزی عصبانی هم شده بودم و هی نمی خواستم دعوات کنم اما زیر لب بلند نچ نچ می کردم. یهو نگام کردی و با عصبانیت گفتی: اه مامان چیه؟!!! ــ روزای 5 شنبه یا روزایی که مامان خونه باشه ظهرها پیش من و روی تخت ما می خوابی و اگه روم بهت نباشه می زنی پشتم و می گی مامان برگرد!!! یا وقتی چشمام بسته باشه و کاری داشته باشی می گی : مامان نیدا تن ( نگاه کن ) ــ می ری سر یخچال و دنتی و که می خوای انتخاب می کنی و می گی : دنت سفی...
نویسنده :
خاطره مامان بردیا
10:22